سلام ...

 

نگرد از من غنی تر هیچ قارونی نمی بینی

درون شعر من جز عشق مضمونی نمی بینی

بیا و با نفس هایت حیاتی تازه جاری کن

فقط شوق است در رگ های من خونی نمی بینی

منم آن امپراطوری که حکم مردمش عشق است

ورای ملک من اینگونه قانونی نمی بینی

تو را حبس ابد کردم به جرم این که در دنیا

به جز آغوش من زندان هارونی نمی بینی

نمی خواهم غرورم را شکست دیگری باشد

اگر بر گونه هایم رد کارونی نمی بینی

***
تمام سرزمینم را سکوتی سرد می گیرد

که در قانون من شور همایونی نمی بینی

1388

 

یا علی...