سلام

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

مرحوم قیصر امین پور

چقدر از پست قبلی و سفر مشهد برام خاطره باقی موند-جای همه دوستان خالی-

شعری هم که امروز می نویسم و تقدیم می کنم به بچه های بارونی همسفرم.

 

من و تو روی نیمکت تنها ، رو به هم ، زیر خلوت باران

هر دو ساکت ، به یکدگر خیره ، چشم ها گرم صحبت باران

باز در شب ستاره ها روشن ، چشمهایت دوباره ابری تر

زیر چطری موی تو پیدا ، قطره در قطره شدت باران

من برایت دوباره می خواندم ، شعرهایی که صرفا احساسی

تو نگاهت دوباره می افزود ، شبنمی بر طراوت باران

با تو بودن  در اوج زیبایی ، لحظه هایم تمام رویایی

در کنار تو تازه فهمیدم چیست معنای لذت باران!

خیره در تو به رد پاهایت ، هر قدم دور می شوی از من

می روی تا به انتهای خودت ، می روی تا نهایت باران

می روی و به فکر فردایم ، همچنان منتطر که برگردی

هفته ی بعد در همین نقطه ، باز هم راس ساعت باران

 

یا علی مدد....