بوي خون علي مي دهد خليفه خواهيشانبهر قتل وي آري و بوق ها سپاهيشان
بهر ذبح عدالت نماز را الم کردندتا که بو نبرند اهل سجده از تباهيشان
در لباس تظلم در آمدند و خود بودندبو که زين همه خلقي بگيرد اشتباهيشان
تا که زهد علي را نشانه از ريا دانندزهدها که نکردند خويش، شد گواهيشان
سخره هاي دروغند بر عدل و بر حق سوگندخود گناه بزرگيست داد بي گناهيشان
مي شد اين همه نيرنگ و رنگ با علي باشندباج اگر فقط او داده بود يک دو شاهيشاناو که دست نيالود با حرام بيت المالجرمش اين شده باور نداشت سر به راهيشان
کيست مرد علي رنگ پاک...؟ آه آن تنهاکو سپاه بدي... مافياي نفت...؟ آه ايشان