امشب فقط دوست دارم به هر کي دوست دارم بگم دوستت دارم
تو رم بقدر اين غزل صائب دوست دارم
سيل در بنياد تقوا از بهار افتاده است توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
هست اميد زيستن از بام چرخ افتاده را واي بر آنکس کز اوج اعتبار افتاده است
واين بيت که شايد از خودم باشه شايدم نه
تاسر زلف تو از رويت کنار افتاده است گل چو تقويم کهن از اعتبار افتاده است
شايد همون تا سر زلف تو بر دست نسيم افتادست حافظه که دو تادست توشه ومن دزديدم و .. بهر حال امشب دلم ميخواد به هر کي دلم ميخواد بگم چي دلم ميخواد . اما به تو يکي نميگم چون دوستت دارم .