سلام

درون رود تصویرش چه گیسویی مرتب داشت
به صورت -از شکست نور- ابرویی مورب داشت

شبیه ماه بود و آب‌ها را جذب خود می‌کرد
فرات از او به وجد آمد، نه از مدی که هر شب داشت

همین که دست‌هایش پر شد و می‌خواست مشتی آب...
ولی دید آسمانی را که از هرم عطش تب داشت

و تصویرش به هم می‌خورد وقتی آب را می‌ریخت
به خنده باز می‌شد آن ترک‌هایی که بر لب داشت

برای آن که بنویسد غزل‌های رهایی را
قلم در دست‌هایش بود و از خون هم مرکب داشت

حماسه می‌سرود و قصه‌ی آزادگی می‌گفت
به تعداد تمام تیرها شعرش مخاطب داشت

1388

 

یا علی مدد...