• وبلاگ : گندمك
  • يادداشت : و تو آن اتفاق گمنامي...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    چيپس سرکه اي خورده بودم که خون بالا آوردم

    و در روشنايي سکوت ضرب شدم به تاريکي شب سالهاست که مرده بودم

    و کسي نميدانست جز پرنده اي که بر شانه ي چپم مينشست و از چشمانم ستاره مينوشيد و به ياد چشمانت به مهتاب خيره ميشد

    هي راستي بايد امشب شادي کرد

    غروب بچه زاييده

    ابرها خون آلودند

    و من خونالودتر