سلام

بالاخره پاییز هم تموم شد و از امروز رسما باید به آغاز فصل سرد ایمان بیاوریم.

زمستون تنها فصلیه که با جشن گرفتن شب یلدا شروع میشه و با جشن نوروز تموم میشه تا تو این فصل که معمولا مردم بیشتر با خانواده اند، زندگی شادتری داشته باشند...

شروع زمستون بهونه ای شد تا یه دستی به سر و روی یه غزل قدیمی بکشم و با یه تغییراتی ، دوباره اونرو بنویسم . امروز میخوام این شعرو بزارم تو این پست تا شما هم بخونید و با لطفتون نقدش کنید :  

 

همیشه سرد و بی جانم ، زمستان !

تگرگم ، باد و بارانم ، زمستان !

 

شبیه جاده های مه گرفته

اسیر برف و بورانم ، زمستان !

 

رسیده بهمن و یک بار دیگر

به زیر برف پنهانم ، زمستان !

 

و هر شب زیر سقف قرمز تو

برایت شعر میخوانم:

« زمستانم همان لولی وش مغموم و شیدا ، همان سر در گریبانم ، زمستان ! »

 

همیشه در میان خواب دیدم

که یک کاج چراغانم ، زمستان !

 

نوشته روی شیشه آه سردم

زمستانم ، زمستانم ، زمستان ...

 

 یا علی مدد...