السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک

   ساعت ها یکی یکی از کار افتادند وثانیه ثانیه

 از عمر زمان کم شد اما نیامدی.

   روزها رنگ غروب گرفتند و غروب ها را به

امید طلوع تو شمردیم اما نیامدی.

   هفته ها به دنبال تو دویدیم تا جمعه شود و

 جمعه جمعه انتظار کشیدیم اما نیامدی.

   حالا ساعتها ثانیه ثانیه میدوند تا به جای غروب ، سپیده

 بنشانند و در جمعه ای نورانی انتظار را برای همیشه

 فراموش کنند.

 

   سلام

نیمه شعبان، روز میلاد آخرین حجت خداوند مبارک باشه.

امروز میخواستم یکی از شعرایی که برای انتظار آقا گفته

 بودم رو بزارم اما دیشب توی هیات وقتی دوست عزیزم

 سید حمید برقعی شعر زیباش برا انتظار رو خوند تصمیم

گرفتم شعرقشنگشو بنویسم تا شما هم مثل من لذت ببرید.

 

 جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

نا خود آگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می خرم از پسرک هر چه تفال دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت،تنها

تکیه بر کعبه بزن کعبه تحمل دارد

 

یا علی مدد....