ارسال
شده توسط محمد غفاری در 87/3/22 11:33 صبح
سلام بدون هیچ مقدمه ای (بخونید حرف اضافه ای) یه غزل جدید می نویسم :
ترنه ها
دوباره کرده قلب من بهانه ترانه ها
و آمدم نفس زنان به خانه ترنه ها
تو با حروف و واژه ها شانه به سر زدی و من
شنیدم عطر موی تو ز شانه ترانه ها
میان شهر عشق تو اگر چه گم شدم ولی
من از خدا گرفته ام نشانه ترانه ها
گر چه غزل نوشته ام ولی برای قافیه
تو خود نهاده ای سرت به شانه ترانه ها
نوشته ام در آخرین مصرع شعر خود که من
هدیه نموده هم به تو ترانه ترانه ها
یا علی مدد...