سلام
بدون هیچ مقدمه ای از همه دوستان عزیزم معذرت میخوام که اینقدر تنبلم!!!
واقعا خودم از خودم خجالت کشیدم که از بهمن تا حالا وبلاگ و به روز نکردم.مخصوصا شرمنده ی دوستانیم که کامنت گداشتن و نشد برم بازدیدشونو پس بدم.
البته واقعا این چندوقته خیلی سرم شلوغ بود و کمتر دسترسی به اینترنت داشتم.
اصفهان رفتن و درس و دانشگاه باعث شده بیشتر به یاد شهر خودم باشم و
شاید حاصلش این شعری باشه که توی این پست میگذارم.غزلی که تقدیم شده به حضرت حجت (عج).
منتظر نقدهای سازندتون هستم.
قرن های قرن بی تو، تا همین اکنون زمانم گمشدست
مقصدم را برده ام از یاد و دور از تو نشانم گمشدست
تو نشانت را به چشمان ستاره ها سپردی و مرا
در خودم گم میکنی وقتی که هر شب آسمانم گمشدست
نا امید از اصفهان در کوچه های قم به دنبال توام
خسته از نصف جهانم در زمانی که جهانم گمشدست
گنبد فیروزه ای در شهر بسیارست اما بازهم
هر طرف رو می کنم تصویر صحن جمکرانم گمشدست
باز با دست توسل آمدم شاید تماشایت کنم
دیدنت باب بهشت است و مفاتیح الجنانم گمشدست
چشم ها را شسته ام اینبار و باید جور دیگر بنگرم
بی گمان از تو نشانی هست اما من نشانم گمشدست
یا علی مدد.....