سلام
اینکه بعد از تقریبا نه ماه وبلاگی بروز بشه خیلی اتفاق ناخوشایندیه که برای اینجا پیش اومده! امیدوارم که دیگه تکرار نکنم.
چند وقتی هست که جو شعر طنز بیش از پیش فراگیر شده و منم برای اینکه نشون بدم آدم جوگیری هستم، یه غزل طنز میذارم. غزلی که در آستانه سالگرد ازدواجم میتونه تبعات سختی برام داشته باشه.
تأهل این ورش زیباست اما آن ورش هرگز
که زن از سوسک میترسد، ولی از شوهرش هرگز
همه گفتند با زن خانه روشن میشود! افسوس
که باید حرفها را گوش کرد و باورش هرگز
برای نصف دین خود برو یک فکر دیگر کن
همین یک نصفهاش خوب است و نصف دیگرش هرگز
بهشت و هر چه دارد ملک طِلق مردها میبود
اگر آدم نمیشد خام حرف همسرش هرگز
به فکر جیب خود باش و بترس از فتنهی بازار
بلایی بر سرت آید که شرح محشرش هرگز-
در این مصرع نمیگنجد؛ ولی حتی اگر رفتی
برای او بخر اما برای مادرش هرگز
تو خواهی پند میگیر و نمیخواهی ملالی هست
به حرفم گوش کن! هرگز نرو دور و برش، هرگز!!!!