قطره قطره اشک ها بر خاک می افتاد و چشم ها دوخته شده به زیبایی دور شدند ، دور شدند ، آنقدر دور که چهل شب گذشت تا دوباره به تماشا بیایند.اینبار تماشا چشم ها را مست میکند....کاش تو هم اینگونه مست می شدی جابر!
....خودت را به زمین بیاندازی جا دارد ، زمین تشنه را غرق در باران ببینی جا دارد وقتی می خواهی برادری را که نیست در آغوش بگیری.
می رسند از راه تا غم ها زمینگیرت کنند
سنگ هاشان ، طعنه هاشان بیشتر پیرت کنند
مثل چشمت آیه آیه سوره ی مریم گریست
با نخستین واژه اش وقتی که تفسیرت کنند
حلقه حلقه موج گیسویی پریشان می رسید
بادها می خواستند اینگونه زنجیرت کنند
سخت بود اینکه تمام راه در غربت گذشت
سخت تر اینکه تمام شهر تکفیرت کنند
روزیشان آه و نفرین تو شد ، می خواستند
با کمی خرما و نان از زندگی سیرت کنند
«ما رایت...» گفتی و جنگ نگاهت شد جمیل
چشم ها باید فرار از برق شمشیرت کنند
پ.ن : کاش اربعین امسال کربلا بودیم....
یا علی مدد